بعضی ها با یک سفر به خارج از کشور و یا دیدن یک آدم هم سن و سال خود شان و یا قرار گرفتن در یک فضای سرشار از موفقیّت ، در وجودشان چیزی شکسته میشود و ندایی درونی به آنها می گوید اگه اینها زندگی کردند وای بر تو ، تا حالا زندگی را باختی ! در نا امنی وجودی ، همه چیز برای شما تهدید میشه و به شد ت وحشت آفرین. جالبه وقتی از آدمهای اطرافمان سؤال می کنیم که چرا درس می خوانید ؟ چرا تلاش می کنید و دنبال چی هستید ؟ پاسخ خیلی ساده وسطحی می گیرید، برای نمونه به شما می گویند: چون بتونم مدرک بالا تر بگیرم. خوب، چرا مدرک بالا تر بگیری ؟ چون در جامعه کار بهتری داشته باشم ،خوب چرا کار بهتری داشته باشی ؟ چون درآمد بیشتری داشته باشم، خوب درآمد بیشتر برای چی ؟ برای اینکه پول داشته باشم و …آخرش میگه خوب برای روز مبادا که پیر میشم و نیاز دارم و گرفتارم…
این گمشده درونی و حس نا امنی، بیشتر از هر چیز آدمها را ناراحت میکنه . وقتی میبینی بعد از ده بیست سال زندگی مشترک با همسرت حس نا امنی می آید سراغت و می بینی باختی، یه چیزی هست که تو نمی دونی و اون داره بهت خیانت میکنه، حالا تو یه بازنده هستی و حس نا امنیت قوّت میگیره …
وقتی صحبت از حس امنیت میشه بلا فاصله امنیت فیزیکی و مکانی به نظر ما میاد و در ذهن ما این تخیل به وجود میاد که آیا این مکان امن هست؟ کسی مارا آزار نخواهد داد؟ آیا در مقابل بلاهای طبیعی مقاوم هست ؟و …که البته تا اندازه ای هم درست است اما این تمام یک بحث امنیت فیزیکی هست.
” شایدامنیتعاطفیمهمترباشد! “
Awakening from awakening-bistac-ir03
برای نمونه به پزشک مراجعه می کنید و پزشک بعد از کلی آزمایش با نگرانی به شما می گوید: بیماری شما نوعی سرطان است! اما همسر یا دوست شما در کنارتان می گوید: به هیج وجه نگران نباش من باهات هستم تا تهش ، هیچ اتفاقی نمی افته و تو خوب میشی…و جالبه بعد از مدتی تو خوب میشی …امنیت عاطفی در وجود شما کار میکنه و همه چیز درست میشه…!
یکآزمایشساده:
وقتی ما در تاریکی مطلق قرار می گیریم بیش از هر چیز این که ما نمی دانیم کجا هستیم و اطرافمان چه چیز هایی هست ، ترس وجود مان را می گیرد و درست در چنین شرایطی اگر نور و روشنایی به آن مکان تابیده شود و ما ببینیم که چه چیز هایی در اطرافمان هست آرامش می گیریم .این نور همان چیزی است که به دانش ما کمک می کند و دانش دانستن در واقع ما را آرام می سازد.
” امنیّتدردانشبالااست “
با خوب فهمیدن و درست اندیشیدن نگرانی ها کم و کمتر می شوند ، به نوعی می توان گفت :
” موفقیّتیعنیهمراهشدنباقوانینجاریدراطرافمان “
اگر بیمار می شویم این بیماری ناشی از معنا های ضعیف مان از زندگی است . بو دا رنج را زیبا تعریف می کند او می گوید:
” رنجرادانشیبدانکهدرپیآنفشارهابهتومیآموزد “
انسان یعنی تلاش ، و مهمترین راه موفقیت، می تواند این دو روش باشد که : یک همواره انسانهای موفق را الگوی خود قرار دهیم و زندگی آنها را مطالعه کنیم. و راه دیگر این است که : بین یاد گیری و احساس لذت یک چرخش ذهنی به وجود بیاوریم. ( توصیه به مطالعه کتاب انسان به جستو جوی معنا از ویکتور امیل فرانکل ).
Awakening from awakening-bistac-ir04
” امنیّتوجودیمهّماست “
از آدمهای اطرافتان چقدر حس آرامش میگیرید؟ آیا واقعاً مؤمن هستید و می دانید معنای مؤمن یعنی امین و آرام… انسان نما زیاد است اما انسان چطور؟ گاهی وقتها شخصی دارای انواع مدارک تحصیلی است و دهها کتاب نوشته اما حس انسانیّت در وجودش مرده و دیدنش به شما آرامش نمی دهد . پزشک است و فوق تخصص دارد اما وقتی وارد مطبش می شوید با کلی شادی و خوشحالی و انرژی مثبت، لبخند بر لب، ولی حتی جواب سلام شما را سنگین می دهد و شما با لبخند خشکیده روی لب می مانید که این کوه یخ آیا آدم است؟ البته این گونه افراد بیشتر به دنبال جبران حقارت های خود هستند و انگیزه اصلی و پنهان را که همان امنیت است را برای ما به همرا ه نمی آورند.
معنایامنیت :
تجربه احساس امنیت یافتن انگیزه همه رفتار ها و امنیت خواهی نیروی درونی، پیش برنده زندگی است. این امنیت و آرامش را حتی کودک در نوزادی متوجه می شود .و در واقع این حس از کودکی و تولد حتی قبل از تولد در وجود انسان قرار دارد. بچه ها در کوچکی از تاریکی می ترسند . دنیای سیری و گرسنگی را می فهمند ، درد را می فهمند. بعد ها ما بزرگتر ها به آنها می فهمانیم که چه چیزهایی غلط و چه چیز هایی درست است ،خوب ها و بد ها را ما به آنها نشان می دهیم که همان قوانین جاری جامعه هستند. نوزاد وقتی گرسنه می شود گریه می کند احساس نا آرامی دارد و وقتی سیر می شود آرام است، احساس خوب آرامش! او از همان ابتدا مقوله امنیت و نا امنی را درک می نماید ، به مرور زندگی را به دو قسمت تقسیم می کند: منطقهامن/منطقهنا امن!
در واقع مولد های ناامنی بسیار بیشتر از مولد های امنیت در وجود ما فعال هستند . صبح که از خواب بیدار می شویم اولین کلیدی که در مغز ما زده می شود کلید مولد های بد بینی و اضطراب و نگرانی است. گاهی این مولد ها بقدری خوب کارشان را انجام می دهند که ما در بیداری دچار کابوس می شویم و برای نمونه با یک بوی سیگار و یا دیدن یک نخ سیگار سناریو و داستانی را تا انتها دنبال می کنیم و فیلم سینمائی وحشتناکی را همان لحظه تا به آخرش می بینیم ، می بینیم که او معتاد شده بیچاره شده، ما بدبخت شدیم و … و به ترتیب کلید های مولد های بد بختی و اضطراب و دلشوره و نا امنی را روشن می کنیم این نا امنی ها با همان نام های :ناامنیازعاطفی،ناامنیبیمعرفتی،ناامنیفیزیکیونا امنیوجودی هر کدام به تنهائی کافیست تا شما را بیمار کند و به بیماری های گو نا گون دچار شوید که در زبان ساده می شود گفت :افسردگی به سراغ تان آمده است.
کلید مولد ها را تک تک خاموش کنیم و این کار غیر ممکن است مگر به کمک نوری در تاریکی همان اتاق تاریک . نوری که نور دانش و دانستن باشد ، باید به کار گرفته شود تا تاریکی را که همان نادانی و ناپختگی است را از بین ببرد. مهمترین راهکار که این گونه کلید ها ی مولد غم و غصه ترس و وحشت خاموش شوند حضوردرلحظه است!
اول یک نفس عمیق بکشید و بعد آرام به لحظه باز گردید. سپس پیش داوری را کنار بگذارید و در آخر کمی مثبت بیند یشید . در نظر بگیرید شما در خواب هستید و در حال دیدن یک کابوس ترسناک ، بسیار هم وحشت کرده اید که ناگهان دستی شما را با تکان دادن از خواب بیدار می کند و شما نفس عمیقی می کشی و آرام می گیرید و خوشحال می شوید که بیدار شده اید و چقدر خوشحال می شوید وقتی که بیدار شد ه اید و می بینید هرچیزی که شما را نگران می کرده همه اش خواب بوده…!
در واقع خوابذهن نام درست این حس شما است و خیلی جالبه که این حس افسردگی درست وقتی به سراغ شما آمده که تازه از خواب شبانه بیدار شده اید و لی با چشم باز و بیدار در حال دیدن کابوس هستید. پس دچار کابوس دربیداری شده اید. باید بیدار شوید و این یعنی فرا آگاهی و یا :
” بیداریازبیداری “
Awakening from awakening-bistac-ir06
خیلی ها زیارت می روند و نماز می خوانند، اما تنها گاهی مواقع خاص دچار یک حس لطیف و دوست داشتنی می شوند و آن زمانی است که خود را در حال و زمان رها می کنند و از دیروز و فر داهای ذهنشان خارج می شوند. در واقع ذهنشان را بیدار می کنند و از خواب بیدار می شوند!
وقتی کسی را از دست می دهیم که برایمان خیلی عزیز بوده و د رد جدایی از او را با تمام وجود احساس می کنیم در جایی از وجود مان حس خالی بودن به ما دست می دهد و این حس را حسفقدان می نامیم. در گذشته نوزاد که بودیم در شرایط درد و گرسنگی و ناراحتی دستی به سراغ ما می آمد دستی برای نوازش و آرامش ، سیر که می شدیم آرام می شدیم ، دست نوازش که به سر ما کشیده می شد، آرام می شدیم و حال وقتی که دچاراین حس فقدان می شویم بشدت کودک می شویم و در حالت جنینی و کودکی خود فرو می رویم تا همان حس امنیت ، به سراغمان بیاید…
Awakening from awakening-bistac-ir07
” افسردگی یا سرما خوردگیروانی “
افسردگی یکی از شایع ترین تشخیص های روانپزشکی است که مشخصه آن خلق افسرده همراه با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بی علاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص می شود. حسی که از آن به عنوان تجربه زندگی با فقدان واقعی و یا ذهنی مولد های ایمن کننده یاد میشود. افسردگی مجموعه ای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس » سرما خوردگیروانی« خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز می کند.
Awakening from awakening-bistac-ir08
افسردگیاساسی، واژه ای است که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا جهت مجموعه ای از علایم اختلال خلق برای DSM-III در سال ۱۹۸۰ به کار رفت و پس از آن عمومیت یافت. افسردگی اساسی منجر به از کارافتادگی قابل توجه فرد در قلمروهای زندگی فردی و اجتماعی و اشتغال می شود و عملکردهای روزمره فرد همچون خوردن و خوابیدن و سلامتی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد . ما بجز هوشآیکیو هوش های دیگری هم داریم که کارهای مهمتری دارند. باز همان اتاق تاریک و ترس از تاریکی و نوری که به کمک ما آمد را در نظر بگیرید. حال در همان تاریکی هوش های اخلاقی و معنوی ما به کمک مان می آیند تا درست انتخاب کنیم و در مقابل اضطراب هایمان و مشکلاتمان زندگی بهتری را همراه با خوب خوابیدن و خوب خوردن تجربه کنیم!
Awakening from awakening-bistac-ir09
درضمن نصیحت لقمان به پسرش را فراموش نکنیم که می گوید:
پسرم شب خود را روز وروز خود را شب نکن؛ یعنی شب زمان استراحت است و روز برای کار…